شعر "گرفتار عشق "از پاشا صمیمی خلخالی




تو طبیب دل و جانی ز چه بیمار شدی

از چه در بند غم عشق گرفتار شدی

مظهر مهر و وفا آن دل آگاه تو بود

ای همه مهر و وفا از چه دل افگار شدی

تو که سرچشمه خورشید دل و جان بودی

چشم بیمار کرا دیدی و غمخوار شدی

چشم بیدار تو هرگز نبرد راه به خواب

از چه با دست بت میکده بیدار شدی

من به دریای تحیر به خدا غرقم و غرق

ز چه از مسجد و از مدرسه بی زار شدی

واعظ شهر که باشد که دهد پند تو را

تا چه منصور خریدار سر دار شدی

بی سبب نیست که از دیدن آن خال سیاه

در دل تیره شب مست رخ یار شدی


مشخصات

آخرین جستجو ها