چند روز پیش مادرم بهم گفت یکی از لباس هاتو بدیم خیاط برات درست کنه.منم قبول کردم چند باری رفتم لباس رو پوشیدم و خانم خیاط لباسو برام درست کرد.آخرین باری که رفته بودم اونجا موقع برگشتنی یه خانمی مادرم رو صدا زد(فروشنده ی مغازه ی نزدیک خونه ی خانم خیاط بود)

من رفتم تو ماشین نشستم.بعدا مادرم گفت خانم فروشنده گفته یکی از دوستام برای پسرش دنبال یه دختر برای ازدواج می گرده می شه شماره تلفنتون رو بدین برای دخترتون خدمت برسن؟

بعد از چند روز بالاخره امروز قسمت شد و این خانم که دوست خانم فروشنده بود اومدن خونه مون به همراه مادرشون.

حدودا یک ساعت که نشستن مادرم منو صدا زد برم سلام کنم.

موقع صحبت کردن مادر خانمه همش از نوه ش تعریف می کرد که پسر خوشگلیه خوش هیکله و سر به زیره و به دخترها پا نمی ده و .  .

بعد از حدود ده دقیقه صحبت کردن بلندشدن رفتن و معذرت خواهی کردن که من دیشب شیفت بودم و این ها امروز با وجود خستگی من که دیشب شیفت بودم اومدن منزل ما.

بعد از اینکه رفتن مادرم گفت این ها نپسندیدن چون اگه پسندیده بودن می گفتن جلسه ی بعدی کی خدمت برسیم.

از نظر مالی و اجتماعی فکر کنم از ما بالاتر بودن.

پیش خودم گفتم وقتی پسرشون خوشگل هست پس مسلما دنبال دختر خیلی خوشگل می گردن.پدرم رفته بود نزدیک مغازه ی این آقا و از دور دیده بودش مادرمم عکسشو دیده بود.فقط من ندیدمش

به مادرم گفتم اگه شما جای من بودی اعتماد به نفست نمی یومد پایین وقتی بیان ببیننت و بعد برن و دیگه هیچی نگن؟

مادرم گفت دیگه از این به بعد این جوری خواستگار راه نمی دیم.پسر و دختر اول همدیگر رو ببینن.

می خواستم نظر دخترها رو بپرسم.شما اینجوری اعتماد به نفستون پایین نمی یاد؟بیان ببینن و برن دیگه برنگردن و خبری هم ندن؟


مشخصات

آخرین جستجو ها